امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - ابراهیم مکوندی (سکوت) :
- نی، گیاهی است خود رو، که در کِنارِ برکه یا رودخانه یا تالاب و زهکش های مزارع میروید.
- در برخی مناطقِ ایران، در یک روز خاص، بعد از اذان مغرب، آتش را در انبوه نیزار ، رها میکنند. تابسوزانند. و این سوختن، تا سحر ادامه دارد.
در دل شب، به هنگام سوختنِ نیزارها، صداهایی عجیب و پُر از اسرار، به گوش میرسد. و تا سحر غوغایی برپاست...
دمادم صبح و قبل از طلوع آفتاب،به نیزارسوخته می روند. بعضی از نیها نسوختهاند. ولی در آتش سرخ شده، یا به قولی پخته شدهاند.
نیهای سرخ شده را جمع آوری میکنند. و از بین آنها، جدا سازی آغاز میشود.
برخی از نیها که دارای هفت بند و کمتر از یک متر هستند. برای *سازِ نی اصیل* مناسب اند.برخی نیز برای فلوت، نیلبک و دوسازه یا قُمشیه [قوشمه، قُشمه، جفتی، دوسازه؛ از سازهای بادی خراسان شمالی] و.... غیره به کارمی روند.
-اما موضوعِ جالب و تامل برانگیز، اینجاست...
- آن دسته از نیها که ساز میشوند. باید زمانی که نواخته میشوند. اسرارِ سوختن را بیان کنند.
- حضرتِ مولانا در اولین بیت از دفتر اولِ مثنوی معنوی خویش، از "نی" میگوید:
- بشنو از نی، چون حکایت میکند.
از جــداییهــــــا شـکایت میکند.
- برخی از عامه مردم انتقاد می نمایند که چرا مولانا؛ کتابِ سترگ، پرمغز و پرمفهومی چون مثنوی معنوی را با نام خداوند بزرگ، آغاز ننموده است؟!
در جوابِ ایشان، باید گفت:
- در عرفان، یکی از معانیِ *نِی*، *نه* است، یعنی؛ نیی، نیستی و هيچی...
در حقیقت، *نِی*، نماد انسان فارغ از خود است. دلباختهی معشوق واقعی و بریده از تمامِ مادیات و مسائل دنیوی..
و خود را پایینتر از همه میانگارد ولی در مقابل، به درکِ اشرف مخلوقات رسیده و میداند که معشوق از او، تعهد گرفته و او، مَنیَتِ خود را نابود ساخته؛ و از من و تویی، دوگانگی و چندگانگی گذشته، وحدت ساخته و جز "او" را نمیبیند.
نی حدیث راهِ، پـر خون میکند،
قصههای عشقِ مجنون میکند.
یکشب آتش در نیــستانی فتــــــــاد،
سوخت، چون اشکی که بر جانی فتاد.
شعله تا سرگرم کار خویش شد،
هر نیای شمع مزار خویش شد.
نی به آتش گفت:کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن،مطلوب چیست؟
گفت آتش: بیسبب نفروختم
دعوی بیمعنیات را سوختم
زانکه میگفتی نیام، با صد نمود،
همچنان در بند خود بودی، که بود.
مرد را دردی اگر باشد،خوش است.
درد بی دردی، علاجش آتـش است.
با چنین دعوی، چرا ای کم عیــار...
برگِ خود میساختی هر نو بهار؟
- پایانِ قِصه ی غُصه دارِ نی های سوخته و در میان نیهای سرخ شده، تعدادی نیِ سرخ شده و پخته ی کوتاه نیز باقی میماند.
که توانِ فریادِ "ساز" را ندارند.آنها نیز عاقبتی عجیب دارند!؛
- آن نیها،
قلم میشوند،
می نویسند،
می خروشند،
میگویند:
می نالند. و شِکوه میکنند. آگاه میسازند.
و گاهی هم؛ عاقلانه ،بیصدا و خَموش میمانند.
نوزدهم تیرماه ۱۴۰۴؛ اهواز؛ برگرفته از مثنوی معنوی حضرت مولانا